داستان نرگس خانم و انتظار
نرگس خانم صبح زود از خواب بیدار شد آخه امروز خیلی خوشحاله چون قراره پدربزرگش از مشهد بیاید خونشون. صبحانه اش رو خورد و رفت تو اتاقش و مشغول قصه خوندن شد. یک ساعتی که گذشت. یکم حوصله اش سر رفت و بلند شد و رفت پیش مادرش که مشغول آماده کردن ناهار بود. نرگس…