شعر دعای فرج

این دعای فرج است / که پدر میخواند مادرم قبل سفر / دم در میخواند این دعای فرج است / که سر صف هر روز بچه ها میخوانند / رو به قبله با سوز بچه بودم، آن را / خواهرم یادم داد من هم آن را امروز / به کسی دادم یاد

داستانی از امام صادق (ع)

سهل بن خراسانی خدمت امام صادق (ع) رفت و از ایشان پرسید:”شما با وجود صدها هزار یار شیعه چرا قیام نمی کنید؟” امام صادق (ع) هم برای اینکه به او نشان بدهد که این همه شیعه هستند و او یار ندارد به او دستور داد که در تنور پر از آتش بنشیند. سهل بن خراسانی…

داستان ولادت حضرت مهدی (عج)

شب بود… آسمون شهر سامرا پرستاره بود، یک ماه خیلی قشنگ هم تو آسمون می درخشید. حاکم شهر سامرا تا دیروقت سرگرم مهمونی و خوش گذرونی بود. چند ساعتی از خوابش نمی گذره که ناگهان از خواب می پره : چه خواب بدی بود… پس این وزیر کجاست؟ وزیر : بله سروم جانم به قربان…

داستانی از کودکی حضرت مهدی (عج)

ابراهیم کنار حوض نشسته بود. چند دقیقه ای بود که وضو گرفته بود. نگاهی به اسمان کرد و آه سردی کشید. سمیه همسرش کنار پنجره ایستاده بود. او هم به حیاط رفت و کنار ابراهیم نشست. سمیه گفت: یعنی نمیشه کاری کرد؟ در این شهر کسی به داد ما نمیرسد؟ عبدالله گفت: من دیگه خودم…