شعر دعای فرج
این دعای فرج است / که پدر میخواند مادرم قبل سفر / دم در میخواند این دعای فرج است / که سر صف هر روز بچه ها میخوانند / رو به قبله با سوز بچه بودم، آن را / خواهرم یادم داد من هم آن را امروز / به کسی دادم یاد
این دعای فرج است / که پدر میخواند مادرم قبل سفر / دم در میخواند این دعای فرج است / که سر صف هر روز بچه ها میخوانند / رو به قبله با سوز بچه بودم، آن را / خواهرم یادم داد من هم آن را امروز / به کسی دادم یاد
وقتی که مهدی بیاد / تاریکی رسوا میشه درهای بسته همه / یکی یکی وا میشه وقتی که مهدی بیاد / زمین پراز نور میشه چشم اونا که بدن / از نوراون کور میشه وقتی که مهدی بیاد / همه میشن با خدا خدا به ما قول داده / مهدی میاد ان شالله
سلام من به مهدی و به قلب آسمانیش / سلام من به پاکی و به لطف و مهربانیش سلام من به لحظه ای که می رسد ظهور او / سلام من به لحظه ای که میرسد عبور او سلام من به بوسه ای که میرسد به دست او / سلام من به حضرتی که داده…
سهل بن خراسانی خدمت امام صادق (ع) رفت و از ایشان پرسید:”شما با وجود صدها هزار یار شیعه چرا قیام نمی کنید؟” امام صادق (ع) هم برای اینکه به او نشان بدهد که این همه شیعه هستند و او یار ندارد به او دستور داد که در تنور پر از آتش بنشیند. سهل بن خراسانی…
شب بود… آسمون شهر سامرا پرستاره بود، یک ماه خیلی قشنگ هم تو آسمون می درخشید. حاکم شهر سامرا تا دیروقت سرگرم مهمونی و خوش گذرونی بود. چند ساعتی از خوابش نمی گذره که ناگهان از خواب می پره : چه خواب بدی بود… پس این وزیر کجاست؟ وزیر : بله سروم جانم به قربان…
ابراهیم کنار حوض نشسته بود. چند دقیقه ای بود که وضو گرفته بود. نگاهی به اسمان کرد و آه سردی کشید. سمیه همسرش کنار پنجره ایستاده بود. او هم به حیاط رفت و کنار ابراهیم نشست. سمیه گفت: یعنی نمیشه کاری کرد؟ در این شهر کسی به داد ما نمیرسد؟ عبدالله گفت: من دیگه خودم…